سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میان او و حقّ انگاشتن باطل، جدایی می اندازد [امام صادق علیه السلام ـ درباره گفته خدای « بدانید که خداوند میان انسان و دلش جدایی می اندازد» فرمود]
خدا
 RSS 
خانه
ایمیل
شناسنامه
مدیریت وبلاگ
کل بازدید : 1498
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 0
........... درباره خودم ...........
خدا
مینا
من مینا هستم و 16سالمه این وبلاگ رو به خاطر تنهاییم ساخته بودم اما بعد فهمیدم که من هیچ وقت تنها نیستم چون خدا همیشه با من و مراقب منه به خاطر همین اسم وبلاگم شد خدا

........... لوگوی خودم ...........
خدا
............. اشتراک.............
  ........... طراح قالب...........


  • خدا

  • نویسنده : مینا:: 88/3/7:: 7:16 عصر

    قلب دختر از عشق بود ، پاهایش از استواری و دست هایش از دعا

     اما شیطان از عشق  و استواری و دعا متنفر بود

    پس کیسه ی شرارتش را گشود و محکم ترین ریسمانش را به در کشید . ریسمان

     نا امیدی را دور زندگی دختر پیچید، دور قلب و استواری و دعاهایش

    نا امیدی پیله ای شد و دختر ، کرم کوچک ناتوانی

    خدا فرشته های امید را فرستاد تا کلاف نا امیدی را باز کنند، اما دختر به فرشته ها کمک نمی کرد.

     دختر پیله ی گره در گره اش را چسبیده بود و می گفت: نه باز نمی شود، هیچ وقت باز نمی شود

    :شیطان می خندید ودور کلاف نا امیدی می چرخید. شیطان بود که می گفت

     نه باز نمی شود، هیچ وقت باز نمی شود

    خدا پروانه ای را فرستاد تا پیامی را به دختر برساند

    پروانه بر شاخه های رنجور دختر نشست و دختر به یاد آورد که این پروانه نیز زمانی کرم کوچکی بود گرفتار در پیله ای.

    اما اگر کرمی می تواند از پیله اش به در آید ، پس انسان نیز می تواند

    خدا گفت : نخستین گره را تو باز کن تا فرشته ها گره های دیگر را

    ......دختر نخستین گره را باز کرد  

    و دیری نگذشت که دیگر نه گره ای بود و نه پیله ای و نه کلافی

    هنگامی که دختر از پیله ی نا امیدی به در آمد ، شیطان مدت ها بود که گریخته بود

     


    نظرات شما ()


  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ